-->-->-->
-->-->-->
-->-->-->
مكانات سايت
-->-->-->
درتو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم.
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته روی گردابم!
چه ارزوی محالی ست زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
بگو ستاره ها را از اسمان بیار به زیر؟
تو را به هرچه خواهی از من بخواه صبر مخواه.
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست!
دیگه نیست...به خداوندی خدا حلالش نمیکنم......
برچسب : نویسنده : جاوید... javid47 بازدید : 411